چوپانی در قرآن کریم
چوپانی در قرآن کریم تکریم شده است . در سوره مبارکه قصص ضمن چندین آیده ماجرای چوپانی حضرت موسی (ع) بیان میشود که پس از ۱۰ سال چوپانی به رسالت مبعوث شد.
داستان حضرت موسی (ع)
{وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ} ؛
و هنگامى كه به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مى كنند; و در كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديك نمى شوند; موسى) به آن دو گفت: «كار شما چيست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمى دهيد؟!)»
گفتند: «ما آنها را آب نمى دهيم تا چوپانها همگى خارج شوند; وپدرماپيرمردكهن سالىاست (وقادربراينكارهانيست. ۲۳
{فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ}؛
موسى براى (گوسفندان) آن دو آب كشيد; سپسروبهسايهآوردوعرض كرد: «پروردگارا! هرخيرونيكىبرمنفرستى،بهآننيازمندم!» ۲۴
{فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}؛
ناگهان يكى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت مى كند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامى كه موسى نزد او ]= شعيب [آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات يافتى!» ۲۵
{قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ}؛
يكى از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى آن كسى است كه قوىّ و امين باشد (و او همين مرد است)!» ۲۶
{قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ}؛
(شعيب) گفت: «من مى خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى; واگرآنراتادهسالافزايشدهى،محبّتىازناحيهتوست; مننمىخواهمكارسنگينىبردوشتوبگذارم; وانشاءاللهمراازصالحانخواهىيافت».۲۷
{قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ}؛
(موسى) گفت: («مانعى ندارد،) اين قراردادى ميان من و تو باشد; البته هر كدام از اين دو مدّت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما مى گوييم گواه است!» ۲۸
{فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ}؛ هنگامى كه موسى مدّت خود را به پايان رسانيد و همراه خانواده اش (از مدين به سوى مصر) حركت كرد، از جانب طور آتشى ديد! به خانواده اش گفت: «درنگ كنيد كه من آتشى ديدم! (مى روم) شايد خبرى از آن براى شما بياورم، يا شعله اى از آتش تا با آن گرم شويد!» ۲۹